سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انجمن شعر و ادب رها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ایرج زبردست

    نظر

ایرج زبردست


ایرج زبردست شاعر و رباعی سرای ایرانی زاده‌ی 12 دی ماه 1353 خورشیدی در شیراز است. عمده فعالیت ایرج زبردست را می‌توان در قالب رباعی دانست. همو که مبتکر رباعی تصویری است. او شاعری است که با نگرشی نو و متفاوت اندیشی خاص به قالب دیرینه رباعی جانی تازه بخشیده است. و بی‌جا نیست که به او لقب "خیامی دیگر" داده‌اند.

??کتاب‌شناسی:
- باران که بیاید همه عاشق هستند.
- خنده‌های خیس.
- یک سبد آیینه.
- نامه‌های عاشقانه من به اوما.
- شکل دیگر من.
- دفی از پوست ابلیس.
- شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند.
- خیامی دیگر.
- گزیده رباعیات (انتشارات مروارید)
- ارمغان دوست؛ شعر و زندگی سیدعلی صالحی به کوشش ایرج زبردست (انتشارات نگاه 1394)


??ایرج زبردست از نگاه دیگران:
- سیمین بهبهانی:
نخستین بار که یک رباعی از تو خواندم حس کردم سیبی خوش رنگ و بو را آزموده‌ام که عطری دیگرگون دارد.

- منوچهر آتشی:
رباعیات ایرج زبردست با شگرد‌های تازه‌ای که در پایان‌بندی‌های زیرکانه‌ای که به آن‌ها می‌دهد و گاه عمیقاً ما را غافلگیر می‌کند، به تعبیری، نوعی دیگر از شعر نو می‌توان نامیدشان که نکته‌سنجی‌ها و انفجار حسن و زیبایی، بهترین آرایه و تأییدکننده‌ی آن‌هاست.

- هوشنگ‌ ابتهاج (ه.الف.سایه):
ایرج زبردست بدون هیچ تردید بزرگترین رباعی سرای امروز ایران است.

- اکبر اکسیر:
یکی از ویژگی‌های اخلاقی این شاعرِ شیرازنشین، فروتنی و حرف شنوی و نقد پذیری اوست که او را در تمام محافل و در دل تمام بزرگان ادب امروز جای داده است.

خیامی دیگر، گزیده رباعیات ایرج زبردست، به کوشش مریم روشن، و ترانه‌های پر تشویش، تطور و سیر مضمونی رباعی از حکیم خیام نیشابوری تا ایرج زبردست نوشته فیض‌الله شریفی، کتاب‌هایی هستند که دیگر نویسندگان در باب ایرج زبردست نوشته‌اند.

??نمونه شعر:
(1)
یکباره جهان سر به گریبان گم شد
هر ثانیه در هجوم عصیان گم شد
یکباره دهان آفرینش واماند
ابلیس اناالحق زد و انسان گم شد.


(2)
از راز عبور با خبر می‌گردند
آغاز ادامه‌ای دگر می‌گردند
ای کاش یکی در این میان می‌دانست
جز باد همه به خانه بر می‌گردند.


(3)
ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید نا امیدیم هنوز
دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز.


(4)
می‌رفت تهی ز خویش مستی بردار
می‌کرد چنین وصیتش را تکرار:
آن دم که به خاک می‌سپارند مرا
یک کوزه به جای سنگ قبرم بگذار.


(5)
ای مثل غرور ساده‌ی آینه فاش
کاری نکنی شکستگی آید و کاش
دیدار تو با آینه حرفی دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش.

 
(6) 
پائیز.../درخت..../ بی‌برگ و بری
شب.../صائقه /مه.../پرنده و دربدری
کابوس چنان است که در باغ زمان
هر شاخه به‌دست خویش دارد تبری.
 
 
(7) 
من بی تو صدای عصمت هابیلم
دور ار حسد و شقاوت قابیلم
پیغمبر سر نهاده بر شانه‌ی وحی
خنجر بکشی هزار اسماعیلم.


(8) 
لب‌های تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بی‌ریاتر از آینه‌هاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفره‌ی ماست.

 
(9) 
تب، یک تب ناگهان شکستم می‌داد
چون شمع، سری شعله پرستم می‌داد
می‌سوختم آنچنان که آتش تا صبح
فریاد زنان آب به دستم می‌داد.

 
(10) 
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
یک سینه تپش نفس نفس کاست مرا
این بود تمام ماجرای من و او
می‌خواستمش ولی نمی‌خواست مرا...
 
 
(11) 
تا عشق ترانه خوان چشمان غم است
راه من و تو همیشه پر پیچ و خم است
ای حسرت روزهای بی‌برگشتم
صد بار که عاشقت شوم باز کم است.

 
(12) 
آئینه‌ی روزگار لبخند من است
آرامش سبزه‌زار لبخند خداست
از عطر نگاه باغ‌ها دانستم
نام دگر بهار لبخند خداست.

(13) 
اشراق تماشایی باور باشی
از عرش خدا نیز فراتر باشی
صد کعبه نماز می‌گزارند تو را
یک لحظه اگر بجای مادر باشی.

  
(14) 
چون باد هوای کوی و برزن داریم
پیراهنی از عبور بر تن داریم
هر جاده قدم قدم تو را می‌گوید
ما آمدنی به رنگ رفتن داریم.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)